تو بہ اندازه نور ماه قشنگۍ تو بہ اندازه چارخونہهاۍ پاییز قشنگۍ تو بہ اندازه برف آذر ماه قشنگۍ تو بہ اندازه خش خش برگهاۍ توۍ خیابون قشنگۍ تو بہ اندازه کتاب نو قشنگۍ تو بہ اندازه قهوه داغ قشنگۍ تو بہ اندازه بوسه هاۍ یواشکۍ قشنگۍ تو انقد قشنگۍ کہ نمیتونم دیگہ حتۍ توصیفت کنم دستانم را بگیر و ببرجایی دور از این آدم ها دور از این هیاهو جدا از این همه جدایی ها ببر به کور ترین نقطه جهان جایی که با آرامش بوسه بر پیشانی ات بنشانم درسته ما خداحافظی قشنگی نداشتیم اما داستان قشنگی داشتیم و همین برای فراموش نکردنت کافیه پاییز نزدیک است دلم یک تُ می خواهد که دوستت دارم هایم را با برگهای نارنجی این شهر به موهایم سنجاق کنی تا پاییز بهار ما باشد
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,
|